اگر در واقع حق با علی بود، چرا از حق خود کوتاه آمده است؟

موضع گیرى امیر مؤمنان علی علیه السلام در برابر خلفا از مباحث بسیار روشن و مشخص تاریخ است؛ اگرچه برخى با دستكاری‌ها سعى در مشوّش كردن اذهان و تحریف حقایق تاریخى دارند؛ چرا كه مصادر روائى و تاریخى شاهد فریادها و اعتراضات علی علیه السلام به بر گزیدگان سقیفه و پس از آن است، متن ذیل بهترین شاهد و گواه بر این ادعا است:
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِیكَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَیْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَیْءِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
علی علیه السلام و عباس گفتگویى پیرامون بعضى از مسائل با ابوبكر داشته‌اند كه مهمترین آن بحث پیرامون میراث پیامبر بوده است، راوى این گفتگو عمربن خطاب است كه مى‌گوید:...
ابو بکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم؛ پس شما دو تن ( علی و عباس) براى گرفتن ارث نزد وى آمدید، و تو اى عباس ارث پسر برادرت و او نیز میراث همسرش را از پدرش مى‌خواست. ابوبکر گفت: رسول خدا فرمود: ما چیزى به ارث نمى‌گذاریم، هرچه باقى گذاریم صدقه است؛ پس شما دو تن او را دروغگو، بدکار، حیله گر و خیانتکار دانستید ولى خدا مى‌داند که او راستگو، در مسیر درست و تبعیت کننده از حق بود؛ سپس او از دنیا رفت ومن جانشین رسول خدا و جانشین ابوبکر شدم؛ شما دو تن من را نیز دروغگو، بدکار، حیله گر و خیانتکار دانستید ولى خداوند مى‌داند که من راستگو، نیکو کار و در راه درست و تبعیت کننده از حق هستم....
در این نقل به اعتراف شخص عمر، علی علیه السلام؛ خلیفه اول و دوم را دروغگو، غاصب خلافت و افرادى خائن مى‌دانست.
بنابراین، آیا مى‌شود ادعا كرد كه علی علیه السلام كوتاه آمد، و هیچ اعتراض و مخالفتى نكرد؟
و آیا مخالفت و اعتراض از این روشن‌تر مى‌توان یافت كه با جرأت و شهامت تمام شرط انتقال خلافت كه رعایت سیره شیخین بود را كنار مى‌زند و روش آن دو را باطل و مردود اعلام مى‌كند؟
تفتازانى در شرح مقاصد مى‌گوید:
ثم جعلوا الاختیار إلى عبدالرحمن بن عوف فأخذ بید علی رضی الله تعالى عنه وقال تبایعنی على كتاب الله وسنة رسول الله وسیرة الشیخین فقال على كتاب الله وسنة رسول الله وأجتهد برأیی ثم قال مثل ذلك لعثمان فأجابه إلى ما دعاه وكرر علیهما ثلاث مرات فأجابا بالجواب الأول فبایع عثمان وبایعه الناس ورضوا بإمامته
اختیار را به عبد الرحمن بن عوف وانهادند؛ دست علی را گرفت و گفت: آیا به شرط عمل به کتاب خدا و سنت رسول و سیره شیخین حاضرى بیعت كنى؟ پاسخ داد: بنا بر کتاب خدا و سنت رسول و رأى و اجتهاد خودم مى‌پذیرم. سپس همین شرط را براى عثمان گفت؛ و او قبول کرد. این مطلب را سه بار تکرار کرد؛ و همان پاسخ اول را دادند؛ در نتیجه با عثمان بیعت کرد و مردم با او بیعت کرده و به امامت او راضى شدند.
التفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفای 791هـ)، شرح المقاصد فی علم الكلام، ج 2، ص 296، ناشر: دار المعارف النعمانیة - باكستان، الطبعة: الأولى، 1401هـ - 1981م.
طبرى نیز در تاریخ خود مى‌گوید:
ولما خرجت الخوارج من الكوفة أتى علیا أصحابه وشیعته فبایعوه وقالوا نحن أولیاء من والیت وأعداء من عادیت فشرط لهم فیه سنة رسول الله فجاءه ربیعة بن أبی شداد الخثعمی وكان شهد معه الجمل وصفین ومعه رایة خثعم فقال له بایع على كتاب الله وسنة رسول الله فقال ربیعة على سنة أبی بكر وعمر قال له علی ویلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغیر كتاب الله وسنة رسول الله لم یكونا على شیء من الحق فبایعه فنظر إلیه علی وقال أما والله لكأنی بك وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وكأنی بك وقد وطئتك الخیل بحوافرها فقتل یوم النهر مع خوارج البصرة.
هنگامى كه خوارج در کوفه خروج کردند، علی نزد اصحاب و شیعیانش آمد، با او بیعت کردند و گفتند: ما با هرکس دوستى کنى دوست بوده و هرکس را دشمن بدارى دشمن مى‌داریم. علی علیه السلام با آنان شرط کرد که به سنت رسول خدا عمل کنند. ربیعة بن ابوشداد در حالى كه پرچم قبیله خثعم را همراه داشت، نزد حضرت آمد ـ او در جمل و صفین حضورداشت ـ امیر مؤمنان به وى گفت: بیعت کن بر کتاب خدا و سنت رسول خدا؛ گفت: بر سنت ابوبکر و عمر؛ علی به وى گفت: واى بر تو؛ اگر ابوبکر و عمر به غیر سنت رسول خدا عمل کرده باشند، هیچ حقى ندارند؛ با حضرت بیعت کرد؛ حضرت نگاهى به وى نمود و فرمود: قسم به خدا گویا تو را مى‌بینم که همراه خوارج عازم جنگ شده و کشته شده‌ای؛ تو را مى‌بینم که زیر سم اسبان لگد کوب شده‌ای؛ عاقبت در روز نهروان با خوارج بصره کشته شد.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 3، ص 116، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت؛
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ) الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 215، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ.
هنگامى كه امیر مؤمنان سیره ابوبکر و عمر را قبول ندارد چطور ادعا مى‌کنید که وى با آنان از روى میل بیعت کرده و آنان را خلفاى رسول خدا مى‌دانست؟
و اما بخش دوّم این شبهه كه كوتاه آمدن شیعه در دفاع از عقائد و آرمان‌هاى مذهبى خویش بود، نیازمند پاسخ تفصیلى نیست؛ بلكه فقط مى‌گوئیم: آیا مخالفان مذهب اهل بیت كوتاه آمده و دست از جسارت‌ها، تهدیدها، كشتارها، تحریف‌ها و تخریب‌ها برداشته‌اند، تا متقابلا شاهد آرامش و سكوت باشند؟
نتیجه:
نه امیر مؤمنان علیه السلام از مطالبه حق خود دست كشید و كوتاه آمد و نه دشمنان آن حضرت دست از تهاجم علیه شیعه برداشته‌اند؛ بنابراین انتظار بی‌جایى است كه از شیعیان بخواهیم سكوت نمایند.
برگرفته از سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر


ارسال شده در تاریخ 1388/8/24

هیچ نظری موجود نیست: