شبهه اي درباره شفاعت و پاسخ آن
اشکالي وارد شده که شفاعت يک نوع استثناء قائل شدن و تبعيض و بي عدالتي است، در حالي که در دستگاه خدا، بي عدالتي وجود ندارد. به تعبيري ديگر: شفاعت، استثناء در قانون خداست و حال آنکه قانونهاي خدا کلي و لا يتغير و استثناء ناپذير است: «و لن تجد لسنة الله تبديلا»(فتح / 23). اين اشکال است که بحث شفاعت را با عدل الهي مرتبط ميسازد، توضيح اشکال اين است که: مسلما شفاعت، شامل همه مرتکبين جرم نميگردد زيرا در اين صورت ديگر نه قانون معني خواهد داشت و نه شفاعت. طبيعت شفاعت ملازم با تبعيض و استثناء است، ايراد هم از همين راه است که چگونه رواست که مجرمين به دو گروه تقسيم گردند، يک عده به خاطر اينکه پارتي دارند از چنگال کيفر بگريزند و عدهاي ديگر به جرم اينکه پارتي ندارند گرفتار کيفر گردند؟
ما در ميان جوامع بشري جامعههايي را که قانون در آن دستخوش پارتي بازي است فاسد و منحط و فاقد عدالت ميشمريم، چگونه ممکن است در دستگاه الهي معتقد به پارتي بازي شويم؟! در هر جامعهاي که شفاعت هست عدالت نيست. تأثير عوامل سه گانه: " پول " و " پارتي " و " زور " در يک جامعه نشانه ناتواني و ضعف قانون است. وقتي قانون ضعيف باشد طبعا نميتواند بر اقويا و زورمندان چيره گردد، سطوت خود را فقط به ضعفا نشان ميدهد. قانون ضعيف، مجرمين ضعيف را به تله مياندازد و به پاي ميز مجازات ميکشاند ولي از تله انداختن زورمندان مجرم عاجز ميماند. قرآن، مقررات الهي را قوانين نيرومند و قوي معرفي ميکند و تأثير " پول " و " پارتي " و " زور " را در محکمه عدل الهي نفي مينمايد.
نوع نادرست شفاعت که به دلايل عقلي و نقلي مردود شناخته شده است اين است که گناهکار بتواند وسيلهاي برانگيزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهي جلوگيري کند
در قرآن کريم از پول به عنوان " عدل " از ماده " عدول "، زيرا وقتي که به عنوان رشوه داده شود سبب عدول و انحراف از حق و حقيقت ميگردد، يا از عدل " به معني " عوض " و " معادل " و از پارتي به عنوان " شفاعت " و از زور به عنوان " نصرت " ياد شده است. در سوره بقره آيه 48 چنين ميخوانيم: «و اتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس شيئا و لا يقبل منها شفاعة و لا يؤخذ منها عدل و لا هم ينصرون»:''پروا داشته باشيد از روزي که هيچ کس از ديگري دفاع نميکند و شفاعت هم پذيرفته نيست و از کسي هم پولي به عنوان عوض جرم و معادل آن گرفته نخواهد شد و نصرت و ياري کردن امکان ندارد ". يعني نظام جهان آخرت همچون نظام اجتماعي بشر نيست که گاهي انسان براي فرار از قانون به پارتي يا پول متوسل شود و گاهي قوم و عشيره خود را به کمک بطلبد و آنان در برابر مجريان قانون اعمال قدرت کنند. در صدر اسلام، قانون در اجتماع مسلمين قوي بود، گريبان نزديکان و خويشان زمامداران را نيز ميگرفت.
وقتي که امام علي عليه السلام مطلع شد که دخترش از بيت المال مسلمين گلوبندي را به عنوان عاريه - البته با قيد ضمانت - گرفته و در روز عيد از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب خويش قرار داد و با لحني کاملا جدي فرمود: اگر نبود که آن را به صورت عاريه مضمونه، يعني با قيد ضمانت گرفتهاي دستت را ميبريديم، يعني درباره تو حد سارق را اجرا ميکردم (بحار الانوار، چاپ کمپاني، ج 9 ص 503) هم ايشان وقتي که ابن عباس، پسر عمو و ياور دانايشان، مرتکب خلافي شد نامهاي به او نوشتند و او را مورد سختترين حملات خويش قرار دادند، به وي نوشتند: اگر از خلاف خويش باز نگردي با شمشيرم تو را ادب خواهم نمود، همان شمشيري که احدي را با آن نزدهام مگر اينکه وارد جهنم شده است. يعني ميداني که شمشير من جز بر دوزخيان فرود نميآيد و اين کار تو، تو را دوزخي و مستحق شمشير من ساخته است. سپس براي اينکه بفهماند عدالت او درباره هيچکس استثناء بردار نيست ميفرمايد:
به خدا قسم اگر حسن و حسين (عليهماالسلام)، هم مرتکب اين جرم ميشدند با آنان ارفاق نميکردم (نهج البلاغه، نامه 41)...حقيقت اين است که شفاعت، اقسامي دارد که برخي از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهي وجود ندارد ولي برخي، صحيح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است ولي شفاعت صحيح، حافظ و تأييد کننده قانون است. شفاعت غلط آن است که کسي بخواهد از راه پارتي بازي جلوي اجراي قانون را بگيرد. بر حسب چنين تصوري از شفاعت، مجرم بر خلاف خواست قانونگزار و بر خلاف هدف قوانين اقدام ميکند و از راه توسل به پارتي، بر اراده قانونگزار و هدف قانون چيره ميگردد. اينگونه شفاعت، در دنيا ظلم است و در آخرت غير ممکن. ايرادهايي که بر شفاعت ميشود بر همين قسم از شفاعت وارد است و اين همان است که قرآن کريم آن را نفي فرموده است. شفاعت صحيح، نوعي ديگر از شفاعت است که در آن نه استثناء و تبعيض وجود دارد و نه نقض قوانين، و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگزار است. قرآن اين نوع شفاعت را صريحا تأييد کرده است.
وقتي که امام علي عليه السلام مطلع شد که دخترش از بيت المال مسلمين گلوبندي را به عنوان عاريه - البته با قيد ضمانت - گرفته و در روز عيد از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب خويش قرار داد
نوع نادرست شفاعت که به دلايل عقلي و نقلي مردود شناخته شده است اين است که گناهکار بتواند وسيلهاي برانگيزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهي جلوگيري کند، درست همان طوري که در پارتي بازيهاي اجتماعات منحط بشري تحقق دارد. بسياري از عوام مردم، شفاعت انبياء و ائمه (عليهمالسلام) را چنين ميپندارند، ميپندارند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حضرت زهرا سلام الله عليها و ائمه معصومين عليهم السلام خصوصا امام حسين عليه السلام متنفذهايي هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ ميکنند، اراده خدا را تغيير ميدهند و قانون را نقض ميکنند. اعراب زمان جاهليت نيز درباره بتهايي که شريک خداوند قرار ميدادند همين تصور را داشتند، آنان ميگفتند که آفرينش، منحصرا در دست خداست و کسي با او در اين کار شريک نيست، ولي در اداره جهان، بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهليت، شرک در " خالق " نبود، شرک در " رب " بود. اگر کسي گمان کند که تحصيل رضا و خشنودي خداي متعال راهي دارد و تحصيل رضا و خشنودي فرضا امام حسين (عليه السلام) راهي ديگر دارد و هر يک از اين دو، جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمين کند، دچار ضلالت بزرگي شده است.
در اين پندار غلط چنين گفته ميشود که خدا با چيزهايي راضي ميشود و امام حسين (عليه السلام) با چيزهايي ديگر، خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، راستي، درستي، خدمت به خلق، بر به والدين و امثال اينها و با ترک گناهان از قبيل دروغ، ظلم، غيبت، شرابخواري و زنا راضي ميگردد ولي امام حسين (عليه السلام) با اين کارها کاري ندارد، رضاي او در اين است که مثلا براي فرزند جوانش حضرت علي اکبر (عليه السلام) گريه و يا لااقل تباکي کنيم، حساب امام حسين از حساب خدا جداست. به دنبال اين تقسيم چنين نتيجه گرفته ميشود که تحصيل رضاي خدادشوار است، زيرا بايد کارهاي زيادي را انجام داد تا او راضي گردد ولي تحصيل خشنودي امام حسين (عليه السلام) سهل است، فقط گريه و سينه زدن، و زماني که خشنودي امام حسين (عليه السلام) حاصل گردد او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت ميکند و کارها را درست ميکند، حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق في سبيل الله که انجام ندادهايم همه تصفيه ميشود و گناهان هر چه باشد با يک فوت از بين ميرود! اينچنين تصويري از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلکه شرک در ربوبيت است و به ساحت پاک امام حسين (عليه السلام) که بزرگ ترين افتخارش " عبوديت " و بندگي خداست نيز اهانت است.
منبع:
مطهري، مرتضي، عدل الهي، ص 289 و ص 225- 219
اشکالي وارد شده که شفاعت يک نوع استثناء قائل شدن و تبعيض و بي عدالتي است، در حالي که در دستگاه خدا، بي عدالتي وجود ندارد. به تعبيري ديگر: شفاعت، استثناء در قانون خداست و حال آنکه قانونهاي خدا کلي و لا يتغير و استثناء ناپذير است: «و لن تجد لسنة الله تبديلا»(فتح / 23). اين اشکال است که بحث شفاعت را با عدل الهي مرتبط ميسازد، توضيح اشکال اين است که: مسلما شفاعت، شامل همه مرتکبين جرم نميگردد زيرا در اين صورت ديگر نه قانون معني خواهد داشت و نه شفاعت. طبيعت شفاعت ملازم با تبعيض و استثناء است، ايراد هم از همين راه است که چگونه رواست که مجرمين به دو گروه تقسيم گردند، يک عده به خاطر اينکه پارتي دارند از چنگال کيفر بگريزند و عدهاي ديگر به جرم اينکه پارتي ندارند گرفتار کيفر گردند؟
ما در ميان جوامع بشري جامعههايي را که قانون در آن دستخوش پارتي بازي است فاسد و منحط و فاقد عدالت ميشمريم، چگونه ممکن است در دستگاه الهي معتقد به پارتي بازي شويم؟! در هر جامعهاي که شفاعت هست عدالت نيست. تأثير عوامل سه گانه: " پول " و " پارتي " و " زور " در يک جامعه نشانه ناتواني و ضعف قانون است. وقتي قانون ضعيف باشد طبعا نميتواند بر اقويا و زورمندان چيره گردد، سطوت خود را فقط به ضعفا نشان ميدهد. قانون ضعيف، مجرمين ضعيف را به تله مياندازد و به پاي ميز مجازات ميکشاند ولي از تله انداختن زورمندان مجرم عاجز ميماند. قرآن، مقررات الهي را قوانين نيرومند و قوي معرفي ميکند و تأثير " پول " و " پارتي " و " زور " را در محکمه عدل الهي نفي مينمايد.
نوع نادرست شفاعت که به دلايل عقلي و نقلي مردود شناخته شده است اين است که گناهکار بتواند وسيلهاي برانگيزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهي جلوگيري کند
در قرآن کريم از پول به عنوان " عدل " از ماده " عدول "، زيرا وقتي که به عنوان رشوه داده شود سبب عدول و انحراف از حق و حقيقت ميگردد، يا از عدل " به معني " عوض " و " معادل " و از پارتي به عنوان " شفاعت " و از زور به عنوان " نصرت " ياد شده است. در سوره بقره آيه 48 چنين ميخوانيم: «و اتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس شيئا و لا يقبل منها شفاعة و لا يؤخذ منها عدل و لا هم ينصرون»:''پروا داشته باشيد از روزي که هيچ کس از ديگري دفاع نميکند و شفاعت هم پذيرفته نيست و از کسي هم پولي به عنوان عوض جرم و معادل آن گرفته نخواهد شد و نصرت و ياري کردن امکان ندارد ". يعني نظام جهان آخرت همچون نظام اجتماعي بشر نيست که گاهي انسان براي فرار از قانون به پارتي يا پول متوسل شود و گاهي قوم و عشيره خود را به کمک بطلبد و آنان در برابر مجريان قانون اعمال قدرت کنند. در صدر اسلام، قانون در اجتماع مسلمين قوي بود، گريبان نزديکان و خويشان زمامداران را نيز ميگرفت.
وقتي که امام علي عليه السلام مطلع شد که دخترش از بيت المال مسلمين گلوبندي را به عنوان عاريه - البته با قيد ضمانت - گرفته و در روز عيد از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب خويش قرار داد و با لحني کاملا جدي فرمود: اگر نبود که آن را به صورت عاريه مضمونه، يعني با قيد ضمانت گرفتهاي دستت را ميبريديم، يعني درباره تو حد سارق را اجرا ميکردم (بحار الانوار، چاپ کمپاني، ج 9 ص 503) هم ايشان وقتي که ابن عباس، پسر عمو و ياور دانايشان، مرتکب خلافي شد نامهاي به او نوشتند و او را مورد سختترين حملات خويش قرار دادند، به وي نوشتند: اگر از خلاف خويش باز نگردي با شمشيرم تو را ادب خواهم نمود، همان شمشيري که احدي را با آن نزدهام مگر اينکه وارد جهنم شده است. يعني ميداني که شمشير من جز بر دوزخيان فرود نميآيد و اين کار تو، تو را دوزخي و مستحق شمشير من ساخته است. سپس براي اينکه بفهماند عدالت او درباره هيچکس استثناء بردار نيست ميفرمايد:
به خدا قسم اگر حسن و حسين (عليهماالسلام)، هم مرتکب اين جرم ميشدند با آنان ارفاق نميکردم (نهج البلاغه، نامه 41)...حقيقت اين است که شفاعت، اقسامي دارد که برخي از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهي وجود ندارد ولي برخي، صحيح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است ولي شفاعت صحيح، حافظ و تأييد کننده قانون است. شفاعت غلط آن است که کسي بخواهد از راه پارتي بازي جلوي اجراي قانون را بگيرد. بر حسب چنين تصوري از شفاعت، مجرم بر خلاف خواست قانونگزار و بر خلاف هدف قوانين اقدام ميکند و از راه توسل به پارتي، بر اراده قانونگزار و هدف قانون چيره ميگردد. اينگونه شفاعت، در دنيا ظلم است و در آخرت غير ممکن. ايرادهايي که بر شفاعت ميشود بر همين قسم از شفاعت وارد است و اين همان است که قرآن کريم آن را نفي فرموده است. شفاعت صحيح، نوعي ديگر از شفاعت است که در آن نه استثناء و تبعيض وجود دارد و نه نقض قوانين، و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگزار است. قرآن اين نوع شفاعت را صريحا تأييد کرده است.
وقتي که امام علي عليه السلام مطلع شد که دخترش از بيت المال مسلمين گلوبندي را به عنوان عاريه - البته با قيد ضمانت - گرفته و در روز عيد از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب خويش قرار داد
نوع نادرست شفاعت که به دلايل عقلي و نقلي مردود شناخته شده است اين است که گناهکار بتواند وسيلهاي برانگيزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهي جلوگيري کند، درست همان طوري که در پارتي بازيهاي اجتماعات منحط بشري تحقق دارد. بسياري از عوام مردم، شفاعت انبياء و ائمه (عليهمالسلام) را چنين ميپندارند، ميپندارند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حضرت زهرا سلام الله عليها و ائمه معصومين عليهم السلام خصوصا امام حسين عليه السلام متنفذهايي هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ ميکنند، اراده خدا را تغيير ميدهند و قانون را نقض ميکنند. اعراب زمان جاهليت نيز درباره بتهايي که شريک خداوند قرار ميدادند همين تصور را داشتند، آنان ميگفتند که آفرينش، منحصرا در دست خداست و کسي با او در اين کار شريک نيست، ولي در اداره جهان، بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهليت، شرک در " خالق " نبود، شرک در " رب " بود. اگر کسي گمان کند که تحصيل رضا و خشنودي خداي متعال راهي دارد و تحصيل رضا و خشنودي فرضا امام حسين (عليه السلام) راهي ديگر دارد و هر يک از اين دو، جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمين کند، دچار ضلالت بزرگي شده است.
در اين پندار غلط چنين گفته ميشود که خدا با چيزهايي راضي ميشود و امام حسين (عليه السلام) با چيزهايي ديگر، خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، راستي، درستي، خدمت به خلق، بر به والدين و امثال اينها و با ترک گناهان از قبيل دروغ، ظلم، غيبت، شرابخواري و زنا راضي ميگردد ولي امام حسين (عليه السلام) با اين کارها کاري ندارد، رضاي او در اين است که مثلا براي فرزند جوانش حضرت علي اکبر (عليه السلام) گريه و يا لااقل تباکي کنيم، حساب امام حسين از حساب خدا جداست. به دنبال اين تقسيم چنين نتيجه گرفته ميشود که تحصيل رضاي خدادشوار است، زيرا بايد کارهاي زيادي را انجام داد تا او راضي گردد ولي تحصيل خشنودي امام حسين (عليه السلام) سهل است، فقط گريه و سينه زدن، و زماني که خشنودي امام حسين (عليه السلام) حاصل گردد او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت ميکند و کارها را درست ميکند، حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق في سبيل الله که انجام ندادهايم همه تصفيه ميشود و گناهان هر چه باشد با يک فوت از بين ميرود! اينچنين تصويري از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلکه شرک در ربوبيت است و به ساحت پاک امام حسين (عليه السلام) که بزرگ ترين افتخارش " عبوديت " و بندگي خداست نيز اهانت است.
منبع:
مطهري، مرتضي، عدل الهي، ص 289 و ص 225- 219
۲ نظر:
سلام مطلب جالبی بود و طولانی و خاندنی
ارسال یک نظر