عجب خدایی داره وهابی حالشوببر

ابن تيميه ناشر افكار تجسيم
از مسائلي كه «ابن تيميّه» بنيانگذار فكري وهّابيّت رسماً به نشر آن همت گماشت قضيه جسمانيت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانيت مانند قرار گرفتن بر روي كرسي و خنديدن و راه رفتن و مانند اين ها است.ابن تيميه گفته: «وليس في كتاب اللّه ولا سنّة رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّة وأئمّتها أنّه ليس بجسم وأنّ صفاته ليست أجساماً وأعراضاً ؟ ! فنفي المعاني الثابتة بالشرع والعقل بنفي ألفاظ لم ينف معناها شرع ولا عقل ، جهل وضلال». التأسيس في ردّ أساس التقديس: ج 1 ص 101.در كتاب خدا و سنت رسول اكرم ( صلي الله عليه وآله وسلم ) و همچنين در گفتار سلف امت (صحابه) و پيشوايان ديني نيامده كه خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيت و عرض بودن منزه است.انكار يك معنايي كه شرع و عقل آن را نفي نكرده، يك نوع ناداني و گمراهي است.او مي گويد: «والكلام في وصف اللّه بالجسم نفياً وإثباتاً بدعة ، لم يقل أحد من سلف الأمّة وأئمتها إنّ اللّه ليس بجسم ، كما لم يقولوا إن اللّه جسم». الفتاوي: 192/5.نفي و اثبات جسمانيت خداوند متعال بدعت است و كسي از بزرگان گذشته نگفته اند كه خداوند جسم نيست همان طوري نگفته اند كه او جسم است.و در جاي ديگر مي گويد: «فإسم المشبّهة ليس له ذكر بذم في الكتاب والسنة ولا كلام أحد من الصحابة والتابعين». بيان تلبيس الجهميّة في تأسيس بدعهم الكلامية: ج 1 ص 109.در قرآن و روايات مذمتي از مشبهه به ميان نيامده و سخني هم از صحابه و تابعين در اين باره نقل نشده است.


نظ ر هيأت عالي افتاي سعودي در جسمانيّت خداوند تعالي
هيأت عالي افتاي سعودي در پاسخ به سؤالي پيرامون جسمانيّت خداوند تعالي نوشته است:«ونظراً إلي أنّ التجسيم لم يرد في النصوص نفيه ولا إثباته فلايجوز للسملم نفيه ولا إثباته؛ لأنّ الصفات توقيفيّة». فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 227/3.(با توجّه به اينكه در باره جسمانيّت خداوند نفياً و اثباتاً در روايات گفتگو نشده است، بنا بر اين نبايد سخني گفته شود؛ چون صفات خداوند توقيفي است، يعني آنچه در روايات و آيات آمده است، مي شود به زبان آورد).


خداي وهابيت از عرش به زير مي آيد
ابن تيميه مي گويد: هر شب هر طور كه بخواهد به آسمان دنيا فرود مي آيد، و مي گويد: آيا كسي هست كه مرا بخواند و من اجابتش كنم، و طالب مغفرتي هست كه او را ببخشم...خدا اين كار را تا طلوع فجر انجام مي دهد.و پس از نقل مطلب فوق مي نويسد: «فمن أنكر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ» (هر كس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انكار يا توجيه كند بدعتگذار و گمراه است. مجموعة الرسائل الكبري، رساله يازدهم: 451.«ابن بطوطه» در سفرنامه خود مي نويسد: «ابن تيميّه» درمسجد جامع دمشق كه من حضور داشتم، بر بالاي منبر گفت: «إنّ اللّه ينزل إلي السماء الدنيا كنزولي هذا» (خداوند به آسمان دنيا فرود مي آيد، همچنان كه من از پلّه اين منبر فرود مي آيم)، سپس يك پلّه پايين آمد، «ابن الزهراء» از فقهاء مالكي اعتراض كرد، و اظهارات وي را به اطلاع ملك ناصر رساند، وي دستور داد تا او را زنداني كردند، و در زندان از دنيا رفت. رحلة ابن بطوطة: 113.


خداي وهابيت با چشم قابل رؤيت است

در كتاب «منهاج السنّة» كه در ردّ كتاب «منهاج الكرامة» علاّمه حلّي نوشته است مي گويد: عموم منسوبين به اهل سنّت براي اثبات رؤيت خدا اتّفاق دارند واجماع سلف براين است كه ذات احديّت را در آخرت با چشم مي توان ديد ولي در دنيا نمي توان ديد. مختصر منهاج السنّة: 240/2.





خداي وهابيت مي تواند بر روي پشه قرار گيرد
و همچنين گفته:«ولو قد شاء لاستقرّ علي ظهر بعوضة فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبيّته فكيف علي عرش عظيم». التأسيس في ردّ أساس التقديس: ج 1 ص 568 .اگر خداوند بخواهد با قدرت خويش مي تواند بر پشت يك پشه اي هم قرار گيرد، پس چگونه نتواند بر روي عرش استقرار بيابد.


خداي وهابيت به صورت نو جوان و مو فرفري است

پيامبر وهابيت در كنار خداي آنان جلوس مي كند
ابن قيم شاگرد ابن تيميه مي نويسد: «إنّ اللّه يجلس علي العرش ، ويجلس بجنبه سيّدنا محمد (ص) وهذا هو المقام المحمود». بدائع الفوائد، ج 4، ص 39.خداوند بر روي عرش مي نشيند و رسول اكرم (ص) نيز در كنار او جلوس مي كند، و اين همان مقام محمود و شايسته اي است كه قرآن وعده داده است.



خداوند وهابيت چهار انگشت بزرگتر از عرش است
قال ابوبكر ابن العربي في العواصم: (الرحمن علي العرش استوي) قالوا: «إنّه جالس عليه، متّصل به، وأنّه أكبر بأربع أصابع، إذ لايصحّ أن يكون أصغر منه، لأنّه العظيم، ولإ؛م يكون مثله لأنّه (ليس كمثله شي ء) فهو أكبر من العرش بأربع أصابع». العواصم من القواصم: 209.ابن عربي در تفسير آيه شريفه (الرحمن علي العرش استوي) مي گويد: خداوند بر روي عرش مي نشيند و چهار انگشت از عرش بزرگتر (پهن تر) مي باشد؛ زيرا خداوند عظيم است و نمي شود كه با عرش يكسان باشد و از اين روي چهار انگشت از عرش بزرگتر مي باشد.طبري در تفسير خود در ذيل آيه شريفه (وسع كرسيّه السماوات والأرض) از عبد اللّه بن خليفه از رسول اكرم ( صلي الله عليه وآله وسلم ) نقل كرده كه فرمود: «وإنّه ليقعد عليه فما يفضل منه مقدار أربع أصابع، ثمّ قال بأصابعه» خداوند بر روي كرسي مي نشيند و از هر طرف به مقدار چهار انگشت از كرسي پهن تر مي باشد، آنگاه حضرت فرمود: به مقدار چهار انگشت خداوند.وقال الديلمي قال ابن عمر : «إنّ اللّه عزّ وجل ملأ عرشه يفضل منه كما يدور العرش أربعة أصابع بأصابع الرحمن عز وجل». فردوس الأخبار ج 1 ص 219.ديلمي از عبد اللّه عمر نقل كرده كه خداوند، عرش خود را پر مي كند به طوري كه از هر طرف، چهار انگشت به اندازه انگشت خداوند، بيشتر مي آيد.



كرسي در اثر سنگيني خداي وهابيت ناله مي كند
سيوطي از طرق مختلف عن عمر نقل مي كند كه زني خدمت رسول اكرم ( صلي الله عليه وآله وسلم ) رسيد و گفت: دعا كن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامي ( صلي الله عليه وآله وسلم ) خدا را به عظمت ياد كرد و فرمود: كرسي خداوند سراسر آسمان و زمين را فرا گرفته است و هنگامي كه خداوند بر روي كرسي قرار مي گيرد، در اثر سنگيني حق از كرسي ، ناله اي همانند ناله شتر بچه خارج مي شود. و هيثمي در كتاب مجمع الزوائد اين روايت رإ؛ظگ صحيح دانسته است. قال السيوطي: وأخرج عبد بن حميد وابن أبي عاصم في السنة والبزار وأبو يعلي وابن جرير وأبو الشيخ والطبراني وابن مردويه والضياء المقدسي في المختارة عن عمر، «أنّ إمرأة أتت النبي صلي الله عليه وسلم فقالت: أدع اللّه أن يدخلني الجنّة ، فعظمّ الرب تبارك وتعالي وقال : «إنّ كرسيّه وسع السماوات والأرض ، وإنّ له أطيطاً كأطيط الرحل الجديد إذا ركب من ثقله». الدر المنثور ج 1 ص 328. قال الهيثمي: رواه البزار ورجاله رجال الصحيح . مجمع الزوائد ج 1 ص 83. وقال أيضاً: رواه أبو يعلي في الكبير ورجاله رجال الصحيح غير عبد اللّه بن خليفة الهمذاني وهو ثقة. مجمع الزوائد ج 10 ص 159.








افكار وهابيت در ترازوي نقدسخنان ابن تيميه و وهابيت مخالف كتاب و سنت
سخن ابن تيميّه و پيروان وهابي او در اثبات جسمانيت حق تعالي مخالف كتاب و سنت است؛ زيرا آيه شريفه (لَيْسَ كَمِثْلِهِ ي شَيْ ءٌ). صراحت دارد كه خداوند مانندي الشوري : 11.ندارد و آيه شريفه (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ). نيز دلالت مي كند كه او بي همتا است. الاخلاص : 4.حاكم نيشابوري در روايتي از اُبَيّ بن كعب نقل كرده: مشركان از رسول گرامي ( صلي الله عليه وآله وسلم ) خواستند كه نسب خداوند متعال را بيان نمايد، خداوند سوره توحيد را نازل نمود و فرمود: كه اي پيامبر! به مشركان بگو: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ) او خداوند يكتا و بي نياز است، بي نيازي كه (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ) فرزندي ندارد و از پدر و مادري هم زاده نشده؛ زيرا آن كه زاده شده، روزي هم خواهد مرد، و آن كه بميرد ارثي خواهد گذاشت، وخداوند بي همتا از مردن و ارث نهادن منزّه است.(وَلَمْ يَكُن لَّهُ و كُفُوًا أَحَدُم) خداوند متعال، شبيه، مانند و همتا ندارد.آن گاه حاكم نيشابوري و همچنين ذهبي گفته اند: اين روايت صحيح است.«إنّ المشركين قالوا : يا محمد أنسب لنا ربك ! فأنزل اللّه عز وجل : (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ) قال : الصمد الذي (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ)، لأنّه ليس شئ يولد إلّا سيموت ، وليس شئ يموت إلّا سيورث وإنّ اللّه لا يموت ولا يورث، (وَلَمْ يَكُن لَّهُ و كُفُوًا أَحَدُم) قال : لم يكن له شبيه ولا عدل وليس كمثله شئ».ثمّ قال الحاكم : صحيح الإسناد ولم يخرجاه. وقال الذهبي: صحيح. المستدرك: 2/ 540.احمد بن حنبل و بطلان نظريه قائلين به تجسيمبيهقي از بزرگ شخصيتهاي علمي اهل سنت مي گويد: امام احمد بن حنبل نظريه قائلين به جسمانيت حق تعالي را باطل دانسته و گفته است: اسم ها از شريعت و لغت گرفته مي شود و اهل لغت كلمه «جسم» را در برابر چيزي كه داراي طول، عرض، ارتفاع، تركيب و صورت باشد، قرار داده اند و خداوند متعال از تمامي اين ها منزّه است و شايسته نيست كه او را جسم بناميم؛ زيرا او از هرگونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شريعت نيز اين لفظ وارد نگرديده است، بنا بر اين عقيده به جسمانيت باطل است. وأنكر أحمد علي من قال بالجسم وقال: إنّ الأسماء مأخوذة من الشريعة واللغة، وأهل اللغة وضعوا هذا الإسم علي ذي طول وعرض وسمك وتركيب وصورة وتأليف، واللّه سبحانه خارج عن ذلك كلّه ، فلم يجز أن يسمّي جسماً؛ لخروجه عن معني الجسميّة ولم يجئ في الشريعة ذلك فبطل. طبقات الحنابلة: 298/2، اعتقاد الإمام ابن حنبل للتميمي: 298، العقيدة لأحمد بن حنبل: 110، تهنئة الصديق المحبوب لسقاف: 39.علماي اهل سنت و تكفير مجسّمهامام قرطبي پس از نقل اقوال ديگر عالمان، پيرامون مجسمه مي گويد: «والصحيح القول بتكفيرهم؛ إذ لا فرق بينهم وبين عبّاد الأصنام والصور». تفسير القرطبي: ج 4 ص 14، التذكار: ص 208.قول صحيح اين است كه قائلين به جسمانيت حق تعالي كافر هستند؛ زيرا تفاوتي ميان آنان و بت پرستان و چهره پرستان نيست.نَوَوي از علماء بزرگ اهل سنت مي گويد: «فمِمَّن يُكَفّر، من يجسّم تجسيماً صريحاً ومن ينكر العلم بالجزئيّات». المجموع: ج 4 ص 253.از جمله كساني كه كفر آنان ثابت است، قائلين به جسمانيت حق تعالي و آنان كه علم به جزئيات او را انكار مي كنند.عبد القاهر بغدادي متوفاي 429 ه'، از متكلمان بلند آوازه اهل سنت مي گويد: «وأمّا جسميّة خراسان من الكراميّة، فتكفيرهم واجب؛ لقولهم: بأنّ اللّه تعالي له حدّ ونهاية من جهة السفل ومنها يماس عرشه ، ولقولهم: بأنّ اللّه تعالي محلّ للحوادث». اصول الدين: 337، يراجع: التنديد بمن عدد التوحيد للسقاف: 52.فرقه كراميه منطقه خراسان كه معتقد به جسمانيت حق تعالي هستند، تكفيرشان واجب است؛ زيرا خداوند متعال را محدود به حدود دانسته و براي او از ناحيه پايين، نقطه پاياني قائل هستند كه با عرش تماس دارد و محل عروض حوادث است.وهمو در كتاب الفرق بين الفرق ضمن شمردن اموري كه اهل سنت بدان اجماع نموده اند، مي گويد: «وقالوا بنفي النهاية والحدّ عن صانع العالم». اهل سنت، هرگونه حدود و نقطه پاياني را از خداوند متعال نفي كرده اند. الفرق بين الفرق: 40، تحقيق لجنة إحياء التراث العربي، ط. دار الجيل - بيروت.تا آن جا كه مي گويد: «وأجمعوا علي أن لا يحويه مكان ولا يجري عليه زمان، خلاف قول من زعم من الشهاميّة والكراميّة أنّه مماسّ لعرشه، وقد قال أمير المؤمنين علي رضي اللّه عنه: إنّ اللّه تعالي خلق العرش إظهاراً لقدرته لا مكاناً لذاته». الفرق بين الفرق: 41.اهل سنت اجماع دارند كه خداوند متعال را نه مكاني در بر گرفته و نه زماني بروي مي گذرد، (ذات مقدسش فراتر از مكان و زمان است» بر خلاف قول باطل شهاميّه و كراميّه كه مي گويند: ذات اقدس ربوبي با عرش، در تماس است؛ امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) مي فرمايد: خداوند عرش را به خاطر قدرت نمايي آفريده، نه براي جايگاه خويش.ابن نجيم متوفاي 970 ه'، از فقهاي بزرگ اهل سنت مي گويد: «والمشبّه إن قال: إنّ للّه يداً أو رِجْلاً كما للعباد فهو كافر ، وإن قال: إنّه جسم، لا كالأجسام فهو مبتدع». البحر الرائق: ج 1 ص 611.مشبهه (آنان كه خداوند را به بندگان تشبيه مي كنند) اگر بگويند كه خداوند همانند بندگان داراي دست و پا هست، كافر هستند و اگر بگويند خداوند داراي جسم است ولي نه مانند اجسام، بدعت گذار هستند.غزالي آن عالم بلند آوازه اهل سنت مي گويد: فإن خطر بباله أنّ اللّه جسم مركّب من أعضاء فهو عابد صنم؛ فإنّ كلّ جسم فهو مخلوق، وعبادة المخلوق كفر، وعبادة الصنم كفر؛ لأنّه مخلوق وكان مخلوقاً؛ لأنّه جسم، فمن عبد جسماً فهو كافر بإجماع الأئمة، السلف منهم والخلف. إلجام العوام عن علم الكلام: 209، دراسات في منهاج السنة: 145، نقلاً عن الرسالة التدمريّة: 92.اگر كسي به ذهنش خطور كند كه خداوند تعالي داراي جسمي هست كه از عضوهاي متعدد تشكيل يافته، او بت پرست است؛ زيرا هر جسمي مخلوق و آفريده شده است و به اجماع تمام علماي و پيشوايان ديني در تمام زمان هاي پيش و نزديك، پرستش مخلوق، كفر و بت پرستي است.دخول تجسيم از كانال يهودشهرستاني مي گويد: «وضع كثير من اليهود الذين اعتنقوا الإسلام أحاديث متعددة في مسائل التجسيم والتشبيه وكلّها مستمدّة من التوراة». الملل والنحل: 117/1 .بسياري از يهوديان كه به طرف اسلام كشيده شدند احاديث متعددي را در جسمانيت حق تعالي ساختند و وارد شريعت اسلامي كردند، و تمامي احاديث تجسيم از تورات سر چشمه گرفته است.اسرائيليّات در كتب اهل سنتورود بعضي از قصص و نقلهاي تاريخي در كتب حديثي و تاريخي و تفسيري اهل سنت چهره اي نا زيبا از وقايع درست تاريخي به نمايش گذاشته است، كه تشخيص اين حقيقت كاري فوق العاده مشكل وسخت است، زيرا پژوهندگان و اهل تحقيق را در دستيابي به حقايق تاريخي دچار مشكل، و يا با ناكامي رو برو مي كند.ابن خلدون مي نويسد: عرب صدر اسلام بهره اي از علم و كتابت نداشتند و مطالب مربوط به آفرينش جهان و اسرار هستي را از علماء يهود و اهل تورات و يا از نصاري همانند: كعب الأحبار، وهب بن منبه، وعبد الله بن سلام مي پرسيدند تا آن جا كه مي گويد: «فامتلأت التفاسير من المنقولات عندهم وتساهل المفسّرون في مثل ذلك وملأوا كتب التفسير بهذه المنقولات ، وأصلها كلّها كما قلنا من التوراة أو ممّا كانوا يفترون». مقدمة ابن خلدون: 439 .تفاسير اهل سنت از گفته هاي يهود و نصاري مملو گشته و مفسران هم در اين زمينه سهل انگاري كردند و كتابهاي تفسيري را از اين قماش روايات پر كرند و ريشه همه اين روايات از تورات و يا دروغ بافي هاي يهود و نصاري سر چشمه گرفته است.در دو كتاب معروف و مشهور اهل سنّت صحيح بخاري و مسلم نيز از اين آفت در امان نمانده و متأسّفانه اخباري از اين دست به فراواني در آنها ديده مي شود، كه از آن جمله نقل حديث ساختگي ذيل است كه از افكار يهوديّت در ميان احاديث مسلمين رسوخ كرده است.«عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلّي اللّه عليه وسلّم قال: يَنْزِل اللّه إلي السماء الدنيا كلّ ليلة حين يمضي ثلث الليل الأوّل؛ فيقول: أنا الملك، أنا الملك، من ذا الذي يدعوني فأستجيب له، من ذا الذي يسألني فأعطيه، من ذا الذي يستغفرني فأغفر له، فلا يزال كذلك حتّي يضي ء الفجر». صحيح مسلم: 175/2، سنن ابن ماجة: 435/1، سنن الترمذي: 277/1.خداوند هر شب پس از گذشت يك سوّم از آن، به آسمان زمين فرود مي آيد، و تا طلوع فجر ندا مي كند: چه كسي است كه مرا بخواند و از من چيزي بخواهد، و طلب بخشش كند، تا خواسته هاي وي را بر آورده نمايم.در برخي از روايات آمده است: «فإذا طلع الفجر صعد إلي عرشه» پس از طلوع فتح الباري: 390/13.فجر به عرش مراجعت مي كند.شايد روزگاري اين سخنان بي پايه و اساس، مشتري داشت، ولي امروز با رشد دانشها و تكامل عقلاني بشر اين قبيل نقلها مورد تمسخر قرار گرفته و به آن مي خندند، چون با توجّه به كرويّت زمين، در هر لحظه از شبانه روز در يك نقطه از كره زمين پايان شب و طلوع فجر مي باشد، و اگر خداوند از عرش به زمين آمده باشد، مادامي كه زمين باقي است و شب و روز در چرخش است ديگر به عرش بر نخواهد گشت.روي اين جهت برخي از بزرگان اهل سنّت در توجيه اين روايت دچار حيرت و سرگرداني شده اند. رجوع شود به تفسير القرطبي: 39/4، فتح الباري: 390/13.البتّه نتيجه دوري از اهل بيت عصمت و طهارت و بي توجّهي به توصيه رسول اكرم ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در تمسّك به ثقلين، سقوط در وادي هاي خطرناكي اين چنين را در پي دارد.نگاهي ديگر به سخنان ابن تيميهبا توجه به آنچه كه بيان شد از آيات قرآن و سنت شريف و گفتار شخصيتهاي بزرگ علمي اهل سنت، دوباره عبارت ابن تيميه را مرور مي كنيم كه مي گويد: «وليس في كتاب اللّه ولا سنّة رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّة وأئمّتها أنّه ليس بجسم» . در التأسيس في ردّ أساس التقديس: ج 1 ص 101.كتاب خدا و سنت رسول اكرم ( صلي الله عليه وآله وسلم ) و همچنين در گفتار سلف امت (صحابه) و پيشوايان ديني نيامده كه خداوند جسم نيست.مگر (لَيْسَ كَمِثْلِهِ ي شَيْ ءٌ) و يا (وَلَمْ يَكُن لَّهُ و كُفُوًا أَحَدُم) از آيات قرآن نيستند؟و يا آن چه را كه از اُبَيّ بن كعب نقل شد و حاكم نيشابوري و ذهبي شهادت به صحت آن دادند، خارج از سنت رسول اكرم ( صلي الله عليه وآله وسلم ) مي باشد؟!!! مستدرك الصحيحين: 540/2.و يا احمد بن حنبل، بيهقي، قرطبي، عبد القاهر بغدادي و شهرستاني و... از علماء اهل سنت نيستند؟!!مگر نه اين است كه وي به فتواي علماء معاصر خويش به خاطر همين عقيده باطل تجسيم محكوم به زندان شد؟همان طوري كه أبو الفداء در تاريخ خود مي گويد: «استدعي تقي الدين أحمد بن تيمية من دمشق إلي مصر وعقد له مجلس وأمسك وأودع الاعتقال بسبب عقيدته؛ فإنّه كان يقول بالتجسيم...». تاريخ أبي الفداء: 392/2، حوادث 705، كشف الارتياب: 122.ابن تيميه از دمشق به مصر احضار گرديد وپس از محاكمه وي را دستگير و به سبب عقيده اش زنداني كردند زيرا او معتقد بود كه خداوند متعال داراي جسم است.و به نقل ابن حجر عسقلاني، قاضي مالكي اعلام كرد: «فقد ثبت كفره»، كفر ابن الدرر الكامنة: 145/1.تيميه ثابت است.و همچنين ابن حجر عسقلاني و شوكاني از علماء بزرگ اهل سنّت نوشته اند: قاضي شافعي دمشق دستور داد كه در دمشق اعلان كنند كه: «من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله». هر كس عقيده ابن تيميه را داشته باشد خونش هدر و مالش مباح است. الدرر الكامنة: 147/1، البدر الطالع: 67/1.

هیچ نظری موجود نیست: